نفس باباش فاطمهنفس باباش فاطمه، تا این لحظه: 17 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

اولين اردو

سلام عزيز مامان  چند روز پيش كه از مدرسه امدي با خودت يك رضايت نامه اورده بودي براي رفتن به سينما و من و بابا بايد زيرش رو امضاء مي كرديم هيچ كدوم از ما باورمون نمي شد كه حالا نوبت ما هست كه بايد رضايت نامه امضاء كنيم واي خداي من ديگه دخترم بزرگ شده و براي بار اول جدا از ما مي خواد بره اردو . اون روز رو كلا خيلي دختر خوبي شده بودي و هرچي ما ميگفتيم شما مي گفتي چشم به روي چشمم و شب رو هم زود خوابيدي و صبح با اولين صدا بيدار شدي و آماده رفتن به اردو من كه همش ترس اين رو داشتم كه توي ماشين حالت بد نشه آخه شما وقتي زياد توي ماشين باشي سرگيجه مي گيري و سريع حالت بد مي شه خلاصه عزيزم وقتي رسيديم مدرسه ديدم كه همه مادر ها اين اضطر...
28 دی 1390

عكس يلدا

دختر نازم ، دردونه من  چند وقتي بود كه اينترنتمون خراب بود و نتونستم برات مطلب بزارم ، حالا امروز امدم تا عكس يلدا رو كه تو مدرسه ازت گرفتن رو برات بزارم خيلي عكست ناز شده ولي حيف كه اصلا نخنديدي و كمي جدي افتادي ولي من كه خيلي ذوق زده شدم و سريع رفتم دادم برات انداختن روي تخته و گذاشتمش روي ميز و هر وقت مي بينم كلي كيف مي كنم آخه شما اصلا با عكس انداختن مخالفي و چند باري كه بردمت آتليه زود فرار كردي و اصلا نموندي كه عكس بندازي حالا تو مدرسه چه جوري وايسادي من موندم ......                این روزها منم و منم و من ... و خدا ... و شادم به وسعت دنیا.... شکر... شکر... شکر...
22 دی 1390

تولد پارسا جون

                                                                                      تولدت پر از نور خوش اومدی ستاره ، اگرچه از راه دور هیچ فایده ای نداره دلم میخواد بدونی تو این همه ستاره ، هیچ کسی اندازه من گلم تو رو دوست نداره             با آرزوی فرادهایی روشن تبریک صمیمانه مرا پذیرا باشیدگل غنچه کرد و غنچه شکفت و خداوند بهترین و زیباترین هدیه اش را به ش...
14 دی 1390

ميلاد عشقم

  روح الله جان ، همنفسم ، مهربانم                   امروز هوا دوباره ، حس قشنگی داره            نم نم عشق و مستی ، از آسمون میباره             ای گل گلدون من ، هزار سال زنده باشی                بسته به تو جون من ، تولدت مبارک  آغاز سي و دومين زمستان زيباي زندگيت رو عاشقانه تبريك ميگم و بهت ميگم:  نگاهت را قاب می گیرم. در پس آن لبخند. که به من. شور و نشاط زندگی می بخشد. امروز روز توست عزيزترينم… تولدت مبارک.           ...
8 دی 1390

شب يلدا

گل مامان:      بالاخره شب يلدا هم گذشت و فصل زمستون امد و دامن سفيدش رو رو شهر پهن كرده (البته فعلا روي كوه ها ) شب يلدا كه بلند ترين شب ساله و باعث ميشه خانواده ها دوباره دورهم جمع بشن و گل بگن و گل بشنون و ما اين شب زيبا رو خونه آقا جون و ماماني بوديم و ماماني طبق معمول هر سال كرسي گذاشته بود و ما رو به ياد ساليان دور انداخت و همه دور كرسي جمع شديم و با خوردن انار دون كرده و هندوانه و آجيل و لبو و.... خلاصه انواع و اقسام خوراكي ها شب بلند سال رو گذرونديم و بعدش آقا جون برامون فال حافظ گرفت و زيبا ترين قسمتش فال شما بود كه نيت كردي فردا تو مدرسه برچسب صد آفرين مي گيري يا نه و وقتي آقا جون برات خوند ( اي بلبل خوش سفر) گ...
6 دی 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به می باشد